درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مانسل بوسه های خیابانی هستیم) و آدرس 2000x.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 26770
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

(مانسل بوسه های خیابانی هستیم)
مرادوست بدار اندکی اما طولانی.........
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 ::  نويسنده : بهزاد       

ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد



چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : بهزاد       
 

 

 

 

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد
و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟

 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 3:24 ::  نويسنده : بهزاد       


سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : بهزاد       

به تو فکر ميکنم هرشب..
حتي شبهايي که نيستي..
حتي شبهايي که ديدن عکست پشت آن قاب شکسته مرحم گريه هاي شبانه ي من است..
برايت مينويسم...
از دلتنگي..از بيقراري..از دوري..از عشق..
و از تمام لحظاتي که تنهايم...
امشب از آسمان باران ميبارد..
قطره قطره اش را دوست ميدارم..
ذره ذره اش را ميپرستم...
ميگويند آرزوها زير باران بر آورده ميشود..
امشب هم مثل تمام شبهاي ديگر زير باران ميروم و وجودت را عاشقانه از خدايم ميخواهم..
تا همه بدانند که تا ابد تنها عشق زندگي ام خواهي ماند...
 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : بهزاد       

وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونانند که بايد نه بايد ها!
مثل هميشه آخر حرفم را و حرف آخرم را چون بغضي فرو مي برم
عمري است که لبخند هاي خود را درون قلب خود حبس مي کنم
باشد براي روز مبادا ...
اما...
بر صفحه هاي تقويم روزي بنام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد روزي شبيه ديروز شبيه فردا
روزي شبيه همين روزهاست
اما چه کسي ميداند؟
شايد امروز نيز روز مبادا باشد !!!
وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونانند که بايد نه بايد ها
بي تو هر روز روز مباداست ...
 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 13:31 ::  نويسنده : بهزاد       

 آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…

 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 13:25 ::  نويسنده : بهزاد       

زمین لرزیدی و امشب ، تنم میلرزه از غصه ....


غیور آذری هارو داره خاک میکنه قصه....

زمین از اینهمه فریاد، تو هم انگاری ترسیدی....

کم آوردی تو هم انگار، زمین چی شد که لرزیدی؟.....

تو هم از خستگی سیری،.... تو هم دنیاتو گم کردی؟.....

داری میلرزی از غصه ،..... می خوای به شادی برگردی....؟

زمین هم دردتم امشب،.... از این دلشوره میترسم،...

غیور آذری مرده، ....دارم از ریشه می لرزم....




با نهایت تسلیت به تمام هموطنان آذر بایجانی 
 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 13:15 ::  نويسنده : بهزاد       

زمان کوتاه است!!
و لحظات برگشت ناپذیر.
زندگی، حبابی بیش نیست.
ساده تر ببینیم
ساده تر بگیریم
ساده تر بخندیم..
 



وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 17:59 ::  نويسنده : بهزاد       

گفته می شود که حمید مصدق عاشق فروغ فرخزاد بوده است که به هم نرسیده بودندو یکی از اشعار آنها در وصف هم به قرار زیر است








شعر زیبای حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت


جواب زیبای فروغ فرخ زاد

من به تو خندیدم

چون كه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تكرار كنان

می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

   
 
   
M3-5